برخورد هالیوود با مکزیک در زمان مورخ سینما تغییرات اکثری نموده است . تماشای فیلمهایی که در آن ها فرهنگ و تمدن مکزیکی نادیده گرفته میگردد , خوی آمریکای سرمایهداری به نحوه بیمحابایی قلدرمآبانه و غیرواقعی به تصویر کشیده می شود و در غایت , هیچ چیزی جز قاچاق مواد مخدر از مکزیک و آمریکای لاتین عاید سلطنت امپریالیستی ایالات متحده نمیشود ; برای مخاطب فیلمهای هالیوودی به نوعی عادت تبدیل شدهاست . عادتی شیرین , دیدنی و همراه با زرق و برقهای سینمایی دوچندان , که ولی در غایت به چیزی جز عادیسازی تبعیضهای بسیار و صورتبخشیدن به کلیشههای فرضی سیاستمداران در جهت منافعشان نمیانجامد .
فیلم گرینگو , همهی مواد اضطراری برای تبدیل شدن به یک فیلم هالیوودی ضد مکزیکی را دارااست . رخداد منتظرهای که در غایت نیز به حقیقت میپیوندد , با اینکه روایت به سمتی دیگر می رود . آمریکاییها را به کشتن می دهد و از آن ها بشر بدهای داستان را میسازد و در غایت , سیاهپوست داستان را تحت عنوان قهرمان حیاتی و وارث آخرین رویای آمریکایی معرفی مینماید . ولی این صرفا ظواهر داستان است .

گرینگو با شخصیتهای نامتعادل , غیرقابل ادراک و باورنکردنی آغاز می گردد و صرفا با یک قهرمان به پایان می رسد . قهرمانی که در منش تبدیل شدن به یک قهرمان حقیقی هیچ تلاشی نمیکند , مگر از جور آمریکایی . هارولد , بعداز اینکه متوجه میگردد رییسش اورا بدور زده , با همسرش همخوابه شده و همواره اورا از بازی حساس خارج نگه داشته تا زندگیاش را تصاحب نماید و به جای وی از تمامی چیز لذت برنده شود , یک حقهی آمریکایی سوار می کند . به جای این که از آن مردی که زندگیاش را تباه کرده مسافت بگیرد , به عبارتی راهی را پیش میگیرد که قاعدتا بایستی از آن فراری باشد .
فیلم با یک بلوند قدبلند لوند و آب زیرکاه ادامه پیدا مینماید . «شارلیز ترون» که بازی وی به تنهایی نقطهی قوت فیلم گرینگو به حساب میآید , شخصیتی دور از ارزشهای انسانی و اخلاقی میسازد . علامت دگرگون شدهی فمفتل که روز جاری نقش خویش را فراوان خوب تر از زمان فیلمهای نوآر ایفا مینماید . فمفتل این توشه در سرویس رویای آمریکایی قرار نگرفته , بلکه به بخش لاینفکی از آن تبدیل شدهاست . «اِلین» زنی است که خویش را با جنبههای ظاهری و جذابیتهای جنسی خویش به مخاطب میشناساند , و آن گاه چشمپوشی از خلق چهت نیل به اهدافش را به صورت ضمنی و مستقیما پیدایش می دهد .
تصویر خوشآیندی که فیلم گرینگو از همهی اینها ارائه می دهد , آزاردهنده است . فیلم کارایی میکند شخصیتهای نیمه و نصفه و رفتارهای بیدلیل آنهارا در زرورق بپیچاند و به مخاطب بفروشد و همت مینماید با دیالوگهای «چرا اینجانب مدام به خاطر اینکه فعالیت صحیح را انجام میدهم زیان میکنم؟» یا این که مفاهیمی مشابه بهاین , ضعف خویش را بپوشاند . البته دست فیلم از به عبارتی ابتدا رو شدهاست , گرینگو به مخاطب زیرمیزی میدهد تا تصویر دلخواه خودش را به مخاطب برساند , و ولی با دقت به جذابیتهای جان دار , در این خصوص چندان نیز ناموفق نیست .
اولین تصویر مهمی که فیلم گرینگو از یک مکزیکی حقیقی وواقعی نشان میدهد , تصویر مردی است که در شمایل نمادین صورتزخمی پشت میز لوکس خویش نشسته و رییس بازی در می آورد . وی به راحتی بشر می کشد و خم به ابرو نمیآورد . شکنجه می کند , چهت نیل به هدف ها خویش قربانی می کند و چیزهای کماهمیتی مانند شایسته ترین گالری بیتلز برای شخصیت در ظاهر خودخواه و خودکامهی وی آنچنان دارای اهمیت است که به خاطرش دست به قتل انسانهای بیگناه می زند .
همین دو تصویر را با نیز مقایسه کنیم . فیلم گرینگو به عینه همت دارااست راه و روش و ترسیم آمریکایی برای موفقیت و فئودال شدن و به به روزی وصال را درمقابل راه و روش و رسمِ مکزیکی قرار دهد و ایالات متحده را موفق گرداند . رویکرد و ترسیم آمریکایی لاف و توطئه و کلاهبرداری است و وصال به هدف ها از روش به کارگیری از غریزه ها جنسی و نقطهضعفهای رقیب و شیوه و ترسیم مکزیکی چهت نیل به سعادت , خشونت و بیرحمی است . ولی که چهره ای که فیلم از شخصیتهای آمریکایی نشان میدهد ممکن است حقیقی وواقعی باشد , البته چهرهای که از مکزیک و مکزیکی نشان میدهد , به هیچ وجه .
فیلم گرینگو البته چهت نیل بدین انگیزه , فیلمنامه جذابی دست و پا نموده است . این فیلم در هرج و مرجی که تولید مینماید و چندین خردهداستانی که آماده می نماید , برنده است . موفقتر هنگامی است که داستانها و شخصیتها را به نیز دارای ارتباط می نماید . فیلمنامه گرینگو , چیز عجیبی نیست , داستانی متعالی ندارد , البته به نیکی و با توجه مضاعف مندرج شدهاست به نحوی که به تنهایی میتواند استدلال سرگرمی مخاطب فیلم تلقی گردد . گرینگو در غایت قادر است ماجرا خویش را به بالاترین بهای پیشنهادی به تماشاگرش بفروشد و به خاطر این است که پس از پیگیری یک خردهداستان , با اشتهای وصف نشدنی به سراغ خردهداستان دیگری می رود , آن را رها می نماید البته به پایان نمیرساند تا راز زمان به آن برگردد و مجدد از آن به کارگیری نماید . این سر مشق در فیلم نسبتاً بینقص اجرا میگردد و پس از شارلیز ترون , بزرگترین نقطهی قوت آن است .

گرینگو در کارگردانی هم چیره است . این فیلم تلاش میکند ساختار روایی پیچیدهای داشته باشد , در خوی سکانسهای هیجانانگیز و درگیرکننده غالب می گردد و درضمن در بازیگردانی هم پیروز فعالیت مینماید . میگردد اظهار کرد که هالیوود کماکان تحت عنوان محلی برای ساخت فیلمهای در جهتِ منافع نظام سرمایهداری و آمادهسازی فرهنگی جامعه برای قبول سیاستهای کلان آمریکایی شایسته ترین سعی را از خویش نشان می دهد .